جدول جو
جدول جو

معنی نبرد آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

نبرد آوردن
(عَ دَ)
جنگیدن. جنگ کردن. نبرد کردن. رجوع به نبرد و نبرد کردن شود، حریف گشتن. داخل شدن (در مسابقه و پیکار) :
نهادیم بر جای شطرنج نرد
کنون تا به بازی که آرد نبرد.
فردوسی.
رجوع به نبرد کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ هََ مْمَ)
بگردش آوردن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ گِ رِ تَ)
ایجاد کراهت و رمیدگی و اشمئزاز کردن: زنان و مخنثان را برگمارند تا از معشوق او حکایتهاء زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(سِ گَدَ)
فرود آوردن. وارد ساختن.
- وارد آوردن ضربه بر چیزی، زدن ضربه بر آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبر آوردن
تصویر خبر آوردن
سخن چینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر آوردن
تصویر صبر آوردن
درنگ کردن، شکیبائی ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن نبردکردن، داخل (مسابقه بازی جنگ) شدن حریف گشتن: نهادیم برجای شطرنج نرد کنون تاببازی که ظردنبرد. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد آوردن
تصویر درد آوردن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به درونه آوردن، زدن خستن داخل کردن وارد کردن، یا وارد آوردن ضربه بر چیزی. زدن ضربه بر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
((~. وَ دَ))
جلوی جریان چیزی را گرفتن، مقاومت نشان دادن و ماندن در جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبر آوردن
تصویر صبر آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
عطسه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
((~. وَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
Battle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
combattre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
lutar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
যুদ্ধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
作战
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
kupigana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
싸우다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
bertempur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
combattere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
लड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
walczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
kämpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
vechten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
боротися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
сражаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نبرد کردن
تصویر نبرد کردن
戦う
دیکشنری فارسی به ژاپنی